جدول جو
جدول جو

معنی گردش رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

گردش رفتن
(زَ دُ خوَرْدْ / خُرْدْ کَ دَ)
به سیر و تنزه به صحرا شدن. بیرون شدن از مکان به باغ و بستان یا دیگر جا برای تفریح و تفرج
لغت نامه دهخدا
گردش رفتن
برای گشت و تفریح بباغ و بستان و صحرا رفتن
تصویری از گردش رفتن
تصویر گردش رفتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرد گرفتن
تصویر گرد گرفتن
اطراف و جوانب کسی یا چیزی را گرفتن
کنایه از محاصره کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ کَ دَ)
به فروش رسیدن. فروخته شدن. رجوع به فروش شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ / رِدَ)
از چیزی گرد ستردن. پاک کردن گرد. زدودن گرد
لغت نامه دهخدا
(زَ خوَرْ / خُرْ دَ)
گردکسی یا چیزی را گرفتن. اطراف و جوانب او را گرفتن. محاصره کردن. اغتفاق. (از منتهی الارب) :
گسست و به خاک اندر آمد سرش
سواران گرفتند گرد اندرش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(زَدَ)
اذعان. اقرار. مقر آمدن، متعهد شدن. بعهده گرفتن. تعهد کردن. پذیرفتن: خدا چنانکه داناست بر آنکه من آن را گردن گرفته ام و داناست برآنکه وفا خواهم کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
تند رفتن. سریع رفتن:
برفت گرم و به دستور گفت کز پی من
تو لشکر و بنه را رهنمای باش و بیار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(زِ زَ دَ)
گرو رفتن کالائی یا چیزی، در مقابل گرفتن وامی سپرده شدن. رجوع به گرو شود
لغت نامه دهخدا
اقرار کردن مقر آمدن، بعهده گرفتن پذیرفتن: خدا چنانکه داناست برآنکه من آنرا گردن گرفته ام
فرهنگ لغت هوشیار
پاک کردن گرد و غبار چیزی زدودن گرد، پوشیده شدن از گرد و غبار. گرد گرفتن کسی یا چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم رفتن
تصویر گرم رفتن
تند رفتن تیز شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن گرفتن
تصویر گردن گرفتن
((گَ دَ گِ تَ))
اقرار کردن، پذیرفتن، به عهده گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرد گرفتن
تصویر گرد گرفتن
((گَ گِ رِ تَ))
خاکروبی کردن، خاک آلود شدن
فرهنگ فارسی معین